من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم
من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

دخترانه

همتون میدونین دخترا چه دل نازکن؟ 

خب پس چرا هیچ کس به دل نازک من رحم نمیکنه یه سری به وبلاگم نمیزنه؟ 

خب دلم شکست بسکه اومدم نوشتم و هیچ کس هم هیچی واسم ننوشت خب؟ 

بخدا میرم خودکشی می کنم خونم میفته گردنتون هـــــــــــــــــــا؟

نظرات 6 + ارسال نظر
سوسن 23 آبان 1390 ساعت 08:09 ب.ظ http://somisia.blogsky.com

سلام خانمی امشب برا اولین بار وبلاگتو دیدم خوشم اومد، یه حالت طنزگونه مینویسی.
ناراحت نباش که کسی نظر نمیده آخه تازه وارد هستی منم تازه 2 شبه شروع کردم به نوشتن، خواستی یه سری بهم بزن خوشحال میشم.
راستی غربت سخته؟؟

سلام عزیزم ممنون که اومدی به خونه ی کوچیکم اره سخته ولی تا همسرم و محبتهاش هست بهش فکر نمیکنم

منتظر 24 آبان 1390 ساعت 12:33 ب.ظ http://montzer2012.blogfa.com/

اوصاف علی به هر زبان باید گفت / این ذکر به پیدا و نهان باید گفت

در جشن ولی عهدی مسعود علی / تبریک به صاحب الزمان باید گفت

عید غدیر خم مبارک باد

سوگلی 26 آبان 1390 ساعت 06:20 ب.ظ http://sogolnasiri.blogfa.com

سلام خشگل دل نازکه من...چطوری عسیسم؟
وبلاگت مبارک باشه!چون اوله راهی یه کم دیر به دیر میان به وبلاگت سر مبزنن اما مهم نیست!مهم اینه که میای اینجا حرفای دلت رو میزنی....
ممنون به وبلاگم سر زدی خشگلم

سلام مهربون خانوم خیلی خوش اومدی
خوشحالم کردی
صفا اوردی خانوم ممنون

نازنین 28 آبان 1390 ساعت 02:04 ق.ظ

سلام عزیزم ایشاالله که وبلاگت مبارک باشه
من تازه واردم نگران نباش میام بهت سر میزنم

سلام عزیزم
ممنون که اومدی
آی حال میکنم وقتی میام می بینم کسی واسم چیزی نوشته
باز هم ممنون که اومدی جیگر طلا
الهی من فداااااااات فدای اون چشـــــــــــــــــــــاتاین رو با فرم اون ترانه هه بخون خــــــــــــــــب

امین 22 آذر 1391 ساعت 09:16 ب.ظ

خودکشی ؟؟؟؟؟؟؟ اونم توووووووووو؟ یه چیزی بگو که بهت بخوره
مگه قرار نشد داستان بنویسی واسمون ؟ خودت نوشته بودی بچه که بودی واسه دوستات سره کلاس داستان مینوشتی بعدشم میفرستادی همه نظراتشون پشته برگش مینوشتن وبهت برمیگردوندن خب پس معطله چی هست واسمون داستانایه هیجانی بگو

چی میگی...
نه بابا اون موقع یه سری داستانای عشقی عاشقی مینوشتم مخصوصه دختر دبیرستانی هااااااا

امین 23 آذر 1391 ساعت 10:03 ق.ظ

خووووووو حالا هم واسه ما بنویس

چشم سعی میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد