من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم
من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

گم شده ام

احساس میکنم خودم رو یه جایی جا گذاشتم ... 

جایی که یادم نمیاد 

هرچی فکر می کنم نمیدونم آخرین بار خودم رو کی دیدم... 

کمتر میخندم... 

شوهری راست میگه خیلی بد اخلاق و بدعنق شدم نمیدونم چرا... 

شاید چون ... 

نمیدونم در هر حال هر کس خود واقعیه من رو جایی دید بهم خبر بده مژدگانی بگیره

نظرات 2 + ارسال نظر
نازنین 28 آبان 1390 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام عزیزمممممممممممممم
من وبلاگتو خوندم عالی بود خیلی خوشم اومد
وقتی که رسیدم به پست مادر خیلی ناراحت شدم اونقدر اشک ریختم برات خدا بهت صبر بده خیلی سخته
انشاالله که خداکنه همیشه سایه همسریت وخانوادت بالای سرت باشه واقعا همسر مهربونی داری
البته خودت هم خیلی دل مهربونی داری از نوشته هات فهمیدم
منو به عنوان یه خواهر کوچیکتر که همیشه پیشته قبول کن خیلی دوستت دارم
میبووووووووووسمت از راه دور
البته زیادم ازهم دور نیستیم من همدانی هستم

ممنونم عزیزم
مرسی باز هم پیشم بیا خیلی خوشحال میشم زاستی باز هم از این کارا بکن و واسم نظر بزار خیلی خیلی خوشحال میشم
یه عالمه بوس واسه خواهر جونیییییییییه همدانیه خودم که قول داده همیشه پیشم باشه

سوسن 28 آبان 1390 ساعت 05:05 ب.ظ http://somisia.blogsky.com

من میدونم کجا!
ولی عزیزم شما دیگه ازدواج کردی متعلق به خودت نیستی وظیفه همسری داری چند صباحی دیگه هم مادر میشی به اینا فکر کن دیگه به اونجا فکر نکن عزیزم
همسری خوبه؟ فکر کنم خیلی خوش به حالشه خانم دسته گلی مثل شما داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد