من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم
من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

دلم پر میکشه

دلم واسه شوهری تنگ شده الان تقریبا یه سه هفته ای هست اهوازم و بدون شوهری  

یه دل کوچولو داره که خدا یادش رفته توش نفرت و حسد و کلا بدی جا بده دلم واسه 

 ناز کردناش  

بدخلقی هاش  

واسه...

مهربونیاش  

نازکشیدناش

تنگ شده با اینکه دو روز اومده بود ولی من اونقدر مریض و سرما خورده بودم که نشد بودنشو بفهمم وقتی هم خواست بره ترسید منو با خودش ببره چون اونجا یعنی کرمانشاه سرد شده گفت با این حالت ببرمت بدتر میشی ولی من دلم خیلی واسش تنگه چی کار کنم خب یکی یه راه حلی نشونم بده 

آهای مهربونم دلم واسه آغوش گرمت پر میکشه کاش الآن کنارم بودی  

خودمونیم حالم خیلی بد شد از این حرفای مزخرف اگه شوهری اینجا بود حتما یه چیزی بهم میگفت 

چون مطمئنم اینجا نمیاد هرچی میخوام می نویسم وگرنه حسابی مسخرم میکنه

نظرات 8 + ارسال نظر
Sajjad 7 آذر 1390 ساعت 10:45 ب.ظ http://www.Sajjad.hid.ir

به سلامتی شوهری که دلش دریاست

دل شوهریه من از دریا بزرگتر و عمیق تره

باشماق 7 آذر 1390 ساعت 11:09 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

این دوری ها باعث میشه بیشتر قدر همدیگر رو بدونین
حالا اهواز چیکار می کنی
شنیدی یک غریبه رفته بوده اهواز مسافرهای بین راه هی به می گفتن دروازه این بنده خدا فکر می کرده درب ماشین بازه بعد به دوستش میگه چرا این مردم اه.از اینقدر مردم آزار هستن هی می گفتن دروازه اما من هر چه دقت می کردم دری باز نبود
دوستش می خنده میگه بابا اسم یک محلی تو آهواز هست باسم دروازه

اول من اهوازی هستم
دوم خونوادم اهواز زندگی میکنن
سوم اینکه اهواز محله ای بنام دوازه نداره یه فلکه است که خیلی قدیم دروازه ورودی شهر بوده که الان شده مرکز شهر ولی هنوز اون اسم روش مونده
داداش من اطلاعات شهرشناسیت رو افزایش بده داداش

نازنین 8 آذر 1390 ساعت 12:40 ق.ظ

وای الهی ........
درکت میکنم چقدر سخته منم الان شوووری کنارم نیست
چطور میتونی این همه تحمل کنی من یه روزه رفته دارم دق میکنم
انشاالله که زودتر برگرده

بخاطر بابام تحمل میکنم اخه وقتایی که من کرمانشاهم خیلی اذیت میشه واسه همین شوهری میفرستم پیش بابام اوایا خودش هم میموند ولی الان که سرش شلوغه نمیتونه
ولی شبا کلی گریه میکنم وقتی نصفه شب بیدار میشم و میبینم نیست غصه ام میشه

سوسن 8 آذر 1390 ساعت 10:25 ق.ظ http://somisia.blogsky.com

عزیییییییییزم هنوز خوب نشدی؟ گلی یه کم بیشتر به خودت برس ایشاا... زودتر زودتر خوب شی...
ما وقتی نامزد بودیم از هم دور بودیم اون شهر خودش منم شهرخودم دائماباهم چت میکردیم امتحان کن خیلی حال میده

شوهری اهل این کارا نیست اون خیلی کم پای کامپیوتر میشینه
مت هم وقتی نامزد بودیم هرکی شهر خودش بود آخ که چه دورانی بود یادش بخیر

باشماق 9 آذر 1390 ساعت 10:50 ب.ظ

فکر می کردم قصر شیرینی هستی
پس همشهری حاج خانم بنده می باشید

بله با اجازتون ما اهوازی هستیم از جانب من همشهریمو ببوس محکم بگو رفت اهواز یاد منم باشه

غزل 10 آذر 1390 ساعت 02:15 ب.ظ http://baraye-to-behtarinam.mihanblog.com

درکت میکنم
دیشب سر همین قضیه یک عالم واسه عشقم گریه کردم
درضمن:
ما هم شوشتری هستیم!
یعنی شوشتر زندگی میکنیم اما اصلیتمون ترکه،بخاطر شغل پدرم(نظامی)تا آخر امسال شوشتریم.

چه با حال ما هم اصلیتمون شوشتریه

ژینوس 12 آذر 1390 ساعت 05:10 ب.ظ http://zhinoos.blogsky.com

واااااای اینجا همه که شوهر دارن... خب منم یکی میخوااااام دیگه...

همون برادر شوهرای من خوبن بخدا

هومن 15 آذر 1390 ساعت 11:20 ب.ظ

این هایی که گفتی یعنی چه؟
زن هم زن های قدیم
با با قباحت داره تمام سیر و درشت زندگیتو وسط دایره می ریزی
استغفر ا...

خیلی عذر میخوام تو کدوم هومنی؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد