من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم
من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

من خوبم

این چند وقته خیلی دلم میخواست بنویسم ولی سرمون خیلی شلوغ بود . 

خواهر شوهری از اهواز اومده بود با گل پسر ناز و تپل و رودارش حسابی مشغول بچه داری بودم آخه تازه راه افتاده و حسابی شیطونه از دستش فقط خودمون رو با میخ به دیوار وصل نکردیم. 

هر چقدر از بامزگیهاش بگم کم گفتم ... 

بعد برادر شوهرام اینجا بودن و خواهر شوهر بزرگم ... 

دیروزم که عمه شوهری و دختراش واسه ناهار خونمون بودن من از صبح با سر درد بیدار شدم و افتادم رو دور غذا درست کردن هرچند که شوهری یه حال اساسی بهم داد و قبل از بیدار شدن من از خواب تمام خونه رو واسم تمیز کرده بود دیگه وقت شوهر کردنشه ... 

شده یه کدبانو نمیدونین چه برقی انداخته بود به خونه اینقدر حال کردم که نگو ...  

راستی سلام...

نظرات 2 + ارسال نظر
سوسن 26 دی 1390 ساعت 09:17 ب.ظ http://somisia.blogsky.com

بعد اون وقت مادر شوهرتون کجاش بود!!!

شرمنده نوشتم ولی نتم قطع شد

ونوس 27 دی 1390 ساعت 12:29 ق.ظ http://razedelshekasteha.blogsky.com

kheili webe ghashangi darid
mitunam linketun konam?

بله عزیزم خوشحال میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد