من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم
من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

مهریه

همونطوری که میدونید من با یه پسر از کرمانشاه ازدواج کردم که رابطه اشنایی ما یه دوست خانوادگی بود... 

و خواهر من با پسر داییم ازدواج کرد... 

خب مهریه من رو پدرم با مشورت داییم هزار سکه انتخاب کردن و توی مهظر بخاطر حاج آقای عاقد بابام نصفش کرد و شد پونصد تا... 

واسه عقد خواهرم ، خواهرم و پسر داییم با هم روی چهارده تا سکه توافق کردن و همه باهاشون کنار اومدن بخاطر اینکه پسر دایی و دختر عمه بودن... 

واسه عقد من چون از یه شهر دیگه اومده بودن و برای ÷درم و داییم خیلی سخت بود خواستن مثلا یه پشتوانه واسه من داشته باشن هرچند که مهریه واسه یه دختر بعد از طلاق خوشبختی نمیاره ولی خوب خواستن به نظر خودشون یه راه حلی باشه ولی بعد از یه مدت که پدرم بیشتر با خونواده همسرم آشنا شد با همون پونصد تا هم مخالف بود ولی خب دیگه حرفی هم نزد کلا پدر من با مهریه زیاد مخالفغ ولی واسه ازدواج من یه جورایی ترسیده بود.... 

بعد از اون مامان شوهرم مدام میگفت کار بابات خیلی بد بود که هزار تا سکه واسه مهرت خواست ما این همه راه اومده بودیم واسه خواستگاریه تو بعد بابات اینطوری کرد کارش بد بود... و مدام تا حرف مهریه کسی پیش میومد اینو میگفت ... 

تا اینکه قضیه خواستگاریه خواهرم پیش اومد و مهریه خواهرم شد چهارده سکه... 

مادر شوهرم میگه خب بابای تو واسه خواهرت میتونست مهریه کم بگیره ولی واسه پسر من نتونست مردم واسه داماد جدید مهریه رو بیشتر میکنن بابای تو کمترش کرد نکنه میترسید دخترش رو دستش بمونه و از این حرفا... 

حالا شما فکر کنین این حرفها واسه من چقدر زور داشته باشه خوبه؟؟؟؟ 

این قیافه منه وقتی مامان شوهرم این حرفهارو میزنه 

نظرات 10 + ارسال نظر
سوسن 27 دی 1390 ساعت 08:44 ق.ظ http://somisia.blogsky.com

خدایی خیلی زور داره واقعا یه ذره پیش خودشون فکر نمیکنن که اینا که اصلا حرفشو نزدن یا مطالبه که نکردن چرا ما به زبون بیاریمو اوقات خودمونو اونارو تلخ کنیم!!
من که اصلا از مقوله مهریه بدم اومده حالم بهم میخوره

تازه حالا مهریه رو کی داده کی گرفته؟؟؟

ریحانه 27 دی 1390 ساعت 08:49 ق.ظ http://sheima.blogfa.com

عزیزم غصه نخور و فقط گوش کن

اخه اگر فقط گوش کنم که سکته میکنم

رویا 27 دی 1390 ساعت 09:09 ق.ظ http://www.zoya.blogfa.com

الهی بمیرم
بی خیال زیلد توجه نکن

کاش میشد عزیزم

اهورا 27 دی 1390 ساعت 03:29 ب.ظ http://roujinow.blogfa.com/

درود بر مریم خان
خوبی
ای بابا مریم خانم بیخیال شو حرف مادرشوهرو باید از این گوش بشنوی از اون گوش در کنی همیشه خوبیهاشو کنار بدیهاش بذار ببین کدوم یکیشون بیشتره ...مادرشوهرو برن از بهشتم بیارن بیرون بازم یه حس حسادت تو همشون هست یه جورایی انگار که پسرشون رو ازشون گرفته باشی...همشون اینجورین همین مامان من نمونش هنوز زن نگرفته واسه همسر آینده من خط و نشون میکشه جون بجونشون کنی همینن که هستن...اما مهریه من از اون دسته آدماییم که دادن یه سکه برای مهریه رو هم نمیپذیرم نمیخوام لاف بزنم تا حالا چند باری پیش اومده دلباخته کسی بشم اما تا دیدم اونی که شرایطمو بپذیره نیست فراموشش کردم ...آدم میخواد زندگی باجگیری و گروکشی نیست ...همیشه گفتم و میگم آدمی که بد باشه نامرد باشه پست باشه همچین بالایی سر زنه میاره که خودش ضجه بزنه مهرم حلال جونم آزاد ...اونایی که مهریه میدن یا گوشه زندون میفتن آدمای توسری خور و بیچارن...از دیمن مهریه راهکار نیست ...اگه روزی برم خواستگاری کسی و مهریه بخواد دیگه سراغش نمیرم کسی که بخواد با گروکشی و مهریه به آدم باورمند بشه بدترین توهینو به اون آدم کرده ... مردی که یه نمه مردونگی تو وجودش باشه حتی اگه زنش خیلی هم بهش بد کرده باشه و دوستش هم نداشته باشه روزجدایی سهمشو از زندگی مشترک میده که تنگنای مالی نمونه و یه پشتوانه ای داشته باشه مردی هم که نامرد باشه میتونه زنشو سربه نیست کنه دیوونش کنه درگیری و آبروریزی راه بندازه...نمیگم از ریشه با مهریه ناسازم نه...میگم برای خوشبختی نبایست به مهریه دلخوش کرد باید آدمتو بشناسی.
خوش باشی

ممنون ان شاالله که یکی پیدا کنی که با خواسته هات کنار بیاد

بانوی عاشق 27 دی 1390 ساعت 04:55 ب.ظ http://mastaneham.blogfa.com/

منم بودم اینجوری بودممن نمیدونم این مامانهاش شوهرها نمیتونن بی تیکه انداختن زنده بموننن

اگه زنده می موندن که تیکه نمینداختن

خانوم ام ! 27 دی 1390 ساعت 05:19 ب.ظ http://ye2khtare.blogsky.com

سلام :)
خب اونم یکم نگران پسرشه دیگه :(
اگه جای تو بدم ..دفعه بعد که راجب مهرم حرف بزنه..مودبانه و با جدیت میگم:
میشه خواهشا بحث مهریمو تموم کنی؟
اگه تموم نکنه کل کل حسابی راه میندازم!

آخه گلم من بلد نیستم کل کل کنم همیشه کم میارم

بهناز 27 دی 1390 ساعت 08:45 ب.ظ http://narin86.persianblog.ir

عجب مادرشوهرت هم ول کن قضیه نیستا

خوب کاری کردی مهرت و زیاد گرفتی
البته من خودم بامهر زیاد موافق نیستم ولی خوب ۵۰۰ تا خوبه یه پشتوانه میشه برای دختر
عجب مادر شوهری داری

مامان شوهرم متلک میگه سوسک از رو دیوار میوفته تازه کجاشو دیدی؟؟؟؟

دخترک 30 دی 1390 ساعت 02:32 ب.ظ http://dokhtarak2012.blogfa.com

سلام خوبی؟
منم کرمانشاهیم
جالب بود باهاتون آشناشدم
خودتون کجایی هستین؟
یه چیز میگم ناراحت نشیا
مادرشوهرکرمانشاهیو تحمل کردن خیلی هنرمیخوادبه وبلاگ منم بیا خوشحال میشم

ممنون خوبم
خوشبختم
من اهوازیم
آره عزیزم هنر میخواد بعضی وقتا یه تیکه هایی میندازه من تازه یه هفته بعد میفهمم چی گفته؟؟

امین 23 آذر 1391 ساعت 10:48 ق.ظ

این مسخره بازیا چیه که 500 تا سکه انداختید واقعا مگه بابات داره تو رو می فروشه که اینطوری کرده واقعا این خانواده هایی که اینطوری مهریه میگیرند ادم به عقلشون شک میکنه بعدشم مامان شوهرت حق داره که صداش در اومده ادم باید یکمی هم شعور داشته باشه من جا تو بودم میرفتم محضر و سکه هایی که گفتن پانصدتا رو میکردم چهارده تا اونوقت دیگه هم حرف ونقل ها تموم میشد هم شوهرت ارامش پیدا میکرد
یکمی خجالت بکش

بهتره تو توی این زمینه دخالت نکنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد