من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم
من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

کپل مدرسه موشها


داداشم سینی غذاش رو اورده که غذا بخوره ریحانه اول یکم باغصه نگاه میکنه و بعد رو به من دهنش رو باز میکنه بغلش میکنم و میبرمش توی اشپزخونه از غذایی که ظهر واسش درست کردم گرم میکنم و بهش میدم....
بابام یه ظرف هندوانه میاره که بخوره ریحانه باغصه نگاه میکنه خب مسلم که یه ذره هندونه بهش میدیم...
خواهرم یه الو دستش میگیره که بخوره و ریحانه ....
من دارم چای میخورم و ریحانه...
شوهر خواهرم تخمه میخوره و ریحانه...
داداشم شربت ابلیمو میخوره و ریحانه...
خواهرم اب میخوره و ریحانه....
بابام شکلات میخوره و ریحانه...
این فسقلی هرکی هرچی میخوره میخواد تازه همچین اون چشمای سیاه و درشتش رو عین چشمای این گربه چکمه پوش تو شرک معصوم میکنه که ادم حاضره بمیره اما هرطوریه اون چیزی رو که میخوره به ریحانه هم بده...
ریحانه خانوم هم حتی اگر سم دست کسی باشه دهنش رو باز میکنه و میخواد ...
خدایا چی کارش کنیم ابرومون میره هرکی ندونه فکر میکنه ما به این هیچی نمیدیم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد