من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم
من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

میم...مثل مرد


مرد از زن خیلی تنهاتره !

مرد لاک به ناخوناش نمیزنه که هروقت دلش یه جوری شد دستشو باز کنه و ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد !مرد موهاش بلند نیست که توی بی کسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همه دنیا !

مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی بشه !

مرد حتی درداشو اشک که نه ، یه اخمِ خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش !

یه وقتایی ، یه جاهایی ، به یه کسایی باید گفت : “میم مثلِ مرد !”

کوچولوی من

این فسقلسه من دو ماهه شده

واکسنش رو زد کلی هم اذیت شد...

ولی خدایی خیلی خوش اخلاقه و مهربونه و خنده رو...

اسمش رو که صدا میزنم بر میگرده...

صدا من رو از هرجا میشنوه بر میگرده سمت صدای من...

اغغغغ اغغغغغ میکنه...

قدش شصت و دو سانته...

وزتش شش کیلو....

راستی اهوازم پیش بابام دارم خوش میگذرونم و هنوز هیچی ئاسه عید نخریدم چون خیلی سخته با این جوجه کوچولو خرید رفتن ....

دلم واستون تنگ شده میام و مینویسم 


ریحانه

سلام به همگی دخترم به دنیا اومد 

ما خوبیم 

همه خوشحالیم 

اسمش شد ریحانه 

شب اربعین دنیا اومد 

میام عکس هم میزارم 

بچه اروم و ساکتیه  

برامون دعا کنید که بتونیم یه دختر خوب تربیت کنیم  

ممنون از همه احواپرسی ها... 

زودی میام 

یلدای همه مبارک

امشب شوهری خسته بود و زود خوابید واسه همین ما یلدا نداریم به جاش فردا شب کنار هم تا صبح بیدار میمونیم ...قصد کنار هم بودنه حالا چه فرقی میکنه امشب یا فردا شب علی الحساب که برادر عزیزمون نستراداموس ضایع شد و هیچ اتفاقی نیافتاد.. 

 

 

 

 

 

 

استرس

سلام 

چیزی تا زایمانم نمونده... 

دکتر گفتن که باید زایمان فیزیولوژی داشته باشم... 

یعنی همون زایمان طبیعی.... 

میترسم خیلی زیاد... 

به شوهری هیچی نگفتم و سعی میکنم روحیه خودم رو حفظ کنم... 

اتاق خانوم کوچولو رو تزیین کردیم خیلی بانمک شده پراز برچسب های ماهی و کیتی و کارتونیه... 

ولی ته دلم یه ترس یه وحشت از اینکه نتونم تحمل کنم دارم... 

خدایا کمکم کن... 

برام دعا کنید... 

راستی دوستان اسم نی نی رو میزاریم آیسا یعنی مثل ماه... 

دعا یادتون نره...

همه چی امادست اما...

حالا دیگه تمام وسیله های اتق نی نی امادست... 

تخت و کمد رو سفارش دادیم و تحویل گرفتیم ... 

لباس ها همه اماده شده و هر خورده ریزه دیگه ای که یه نی نی از نوع دختر لازم داره ... 

اما مشکل اینه که هنوز چیده نشده تو اتاق چون کسی نیست که با کمک شوهری کمد ها رو جابجا کنه تا موکت کف اتق رو عوض کنند و من بتونم باقیه وسیله های اتاقش رو بچینم ... 

بمیرم واسه دخترم که هنوز اتاقش حاظر نیست جوجه کوچولوی من...

کدبانو میشویم

امروز رفتیم خرید کردیم... 

رفتیم یه لبنیاتی توی شهر و برعکس همیشه که لبنیات رو بسته بندی میخریم این بار از این کیلویی ها خریدیم خداییش خیلی به صرفه تر و خوشمزه تر بود... تازه میونه یه عالم برند هم گیج و گم نمیشی... 

باور کنین دو کیلو دوغ شد دوهزار تومن که اگر دوتا از این دوغ های کارخونه ای میگرفتیم میشد سه هزار تومن... 

دو کیلو ماست خریدیم دو تومن که من همیشه یه سطل نیم لیتری میخرم چهارو خورده ای تازه یه بار شیرینه یه بار ترشه یه بار سفته یه بار شل و ابکیه این خیلی خوشمزه بود و خوش قیافه... 

دو کیلو شیر هم شد ۱۸۰۰ تومن که اوردم خونه جوشیدم و چنان بویی پیچید تو خونه که همون لحظه دو تا لیوان شیر داغ داغ خوردم بسکه خوشبو و خوشمزه بود در حالیکه شیرهای بسته بندی درسته که ماندگاریه بالای داره و دردسر جوشیدن و سر رفتن نداره ولی این بو و عطر خوب تو خونت نمی پیچه و هوس خوردن شیر به سرت نمیندازه تازه یه دونه شیر یه لیتری ۲۲۰۰ تومنه... 

فقط حیف که خامه و پنیر نداشت و کلی غصه خوردم که مجبورم برم اینارو بسته بندی بخرم... 

خلاصه اینارو گفتم که بگم چه کدبانوی خونه داری شدم من و خبر ندارین تازه توی این منطقه من شیر گاومیش پیدا نکردم فقط تو اهواز هست اهواز که بودیم یعنی خونه بابام اونجا شیر گاومیش میخریدیم و کلی بیشتر حال میکردیم اینقدر چرب بود که تا یک ساع احساس میکردی مسیری که این شیر تو بدنت رفته پایین چربه...  

خلاصه اینکه مامان شوهرم حق داشت هی به من و شوهری میگفت بسته بندی نخرین خوب نیست تازه به حرفش رسیدیم البته بگما شوهری مخالفت میکرد اخه تو این زمینه ها خیلی حساسه و میگفت یه وقت یه بلایی سرمون میاد...

سالاد

تو خونه ما همیشه یا حداقل اکثر اوقات سالاد با غذا هست منم هرسالادی رو که با سبزیجات میدرستم به خورد همسری هم میدم اون بنده ی خدا هم بی سروصدا یا میخوره یا نمیخوره امروز با کلی ناز و عشوه یه سالاد شیرازی درست کردم یعنی همون خیار و گوجه و پیاز دیگه با اب غوره فراوان از اونجایی که همسری این نوع سالاد رو دویت داره یه عالم واسش ریختم تو کاسه تا بخوره اما دریغ از یه نوک قاشق خوردن کلا تو خوردن سالاد ها و سبزیجات خیلی ادا داره به نظرتون چطوری به خوردش بدم از سبزی خوردن هم فقط تره میخوره و غذا هم فقط بنرج و مرغ باقی غذاها واسش پیش غذا حساب میشن .. 

کلا من مشکل دارم به دادم برسید خب ادم خسته میشه هر روز هرروز برنج و مرغ بپزه...

اصلا یادم نبود

پنج روز دیگه تولد وبلاگمه و من اینقدر بهم تبریک گفتن تا بالاخره دو زاریم افتاد چه بامزه دخترم یه سال و یهع ماه از وبلاگم کوچولوتره... 

واسش یه سرویس خوابه سفید صورتی سفارش دادیم که امادست شوهری باید زحمت بکشه بره بیارش... 

محرم هم بالاخره اومد دلم واسه همی چیش تنگ شده...

شلخته

از صبح که از خواب پاشدم هرجای خونه میرم میبینم بوی جوراب میاد... puzzledsmile.gif : 18 par 21 pixels.

دیگه کم کم داشتم به خودم شک میکردم هی از خودم بو میکشیدم ببینم شاید لباسام بوی جوراب میده... masksmileyw.gif : 22 par 32 pixels.

تا اینکه خیلی اتفاقی یه دستمال برداشتم تا لبه ی پنجره رو که یه کمی از بارون خیس شده بود خشک کنم میبینم اقای شوهری جوراب خیس کثیف و بد بوش رو لبه ی پنجره گذاشته و باد هربار که میاد تو بوی گند جوراب اقا رو میاره میچرخونه توی خونه... faintingsmiley.gif : 37 par 24 pixels.

اینقدر حرص خوردم که نگو...  

اخه شلختگی و کثیفی تا چه حد؟؟؟؟؟ 

میمردی جورابت رو بندازی تو لباسشویی تا بشورمش؟؟؟؟ xanimal_stinky.gif : 49 par 31 pixels.

ای خدا از دست این مرداااااا....furious.gif : 60 par 42 pixels.