مارهاُ؛قورباغه ها را میخوردندو قورباغه ها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند.
تا اینکه قورباغه ها علیه مارها به لک لک ها شکایت کردند
لک لک ها بعضی از مارها را خوردند و بقیه را هم تارو مار کردندو قورباغه ها از این حمایت شادمان شدند.
طولی نکشید که لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها و قورباغه ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند.
عده ای از آنها با لک لک ها کنار أمدند اما عده ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
مارها بازگشتند اما همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند و
قورباغه ها دیگر متقاعد شدند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند.
برای آنان هنوز یک مشکل حل نشده است انها نمیدانند که توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان؟؟؟؟
بساری اوقا ساده دلی و کوته فکری خود ماست که به ما ضربه می زند و باعث سرنگونی انسانها می شود.
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
به دوستان دورنگم همیشه دل؛تنگ است
فدای همت دشمن شوم که یکرنگ است
که هر چه با من کرد آن آشنا کرد.
سلام وبت قشنگه
البته نتونستم درست بگردم توش حتما ممیام حسابی میگردم
به منم سر بزن خواستی تبادل لینک کنیم...
خیلی جالب بود
مرسی با چه اسمی لینکت کنم؟
خواهش میکنم با هر اسمی که دوست داری فرقی نمیکنه
شاید مریم توپولی یا اسم وبلاگم یا هر برداشتی که خودت داری
لینک شدی...
مگه توپولی که مینویسی مریم توپولی؟
اره توپولم زیاد هم توپولم
اینکه بازی نیست...
یه نوع غیب گوییه واسه طرف مقابلت...
نمیدونم شاید ولی من حتی اسم های کارتها رو بلد نیستم
اون قلب دسته داره
لوزی
قلب قرمزه
و شبدر سه برگ