من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم
من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

احساسات قلمبه

به جون خودم از صبح تا همین الان هم نقش آشپز رو بازی کردم هم نقش شاگرد نقاش و نقش شاگرد بنا؟؟؟؟ 

باور کنین! 

نیست که مامان شوهرم رفته کربلا من و همسر محترمه و پدر شوهر گرامی داریم تعمیرات خونه رو انجام میدیم البته به همراه چندین استاد کار محترم!!!  

نقش استاد نقاش رو یکی از دوستای شوهرم بازی میکنه که البته عاشق فلافل و سمبوسه است منم خداییش تند و تند واسش درست میکنم! 

استاد برق کار شوهر دوست خودمه که اینقدر پسر ماه و مهربونیه که خدا میدونه من عاشق زنش و خودش هستم. 

استاد بنا هم که پدر شوهر عزیزمه که من رسما مخلص و چاکرش هستم!!! 

کارگر و شاگدر هم من و شوهری هستیم که هر چی این سه اوستا کار میگن باید بگیم چشم!!!!! 

ولی خداییش کار خیلی سختیه باور کنین مخصوصا کار ما که زمان کم داریم پس فردا مامان شوهر میاد باید همه کارا تموم شده باشه و لوازم منزل هم چیده شده باشه فکر کنین بعد از تموم شدن این کارا تازه کار من که چیدن خونه اسن شروع میشه البته خداییش خواهر شوهرام میان کمک ولی من که دلم نمیاذ یکیشون رو از کرمانشاه و اون یکی رو از اهواز بکشم اینجا بگم پاشین بیاین خونه مامانتون رو مرتب کنین که ... 

ولی خداییش خواهر شوهرام حرف ندارن!! 

فکر نکنین اینو واسه این میگم که میان اینجا اینو میخونن نه واسه این نیست واسه این میگم چون واقعا واسم خواهری میکنن !! 

ولی با تمام این حرفا  خیلی به کمک احتیاج داریم تورو خدا دریغ نکنین حتی یه جارو کشیدن هم میتونه کمک بزرگی باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد