من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم
من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

وای خدایا ممنون

خدایا شکرت بابت این همه دوستای خوب 

خدایا ممنون که اینجا همه منو دوست دارن  

خدایا ممنون که قلبی بهم دادین که اونقدر بزرگه که بتونم خیلیی هارو توش جابدم 

من اگر میدونستم اینقدر دوستم دارین زودتر از اینا تولد می گرفتم و زودتر از اینا تهدید میکردم که خودم رو میکشم باور کنین اینقدر خوشحال شدم که حد نداره 

زودتر از اینا باید تهدیدتون میکردم که پست های رمز دار مینویسم تا به قول بعضی از دوستان باسن های محترمتون بصوضه... 

من چقدر خوشبختم ... 

چقدر خوشحالم... 

شوهرم از صبح تا حالا بخاطر من تمام قصر شیرین و شهرهای اطراف رو گشته تا برام کیک تولد پیدا کنه ولی طفلی نتونسته و اخر سر با یه قیافه ی این شکلی اومده خونه 

با مظلومیت تمام میگه: 

 مریم اگر من قول بدم فردا برات کیک بخرم خیلی ناراحت میشی؟ 

و من از همه جا بی خبر که شوهری تا ظهر دنبال کیک بوده: 

چطور مگه چی شده؟ 

و شوهری با عشقی که از تو چشاش قلمبه زده بیرون میگه: 

بخدا قصر(قصر شیرین) و سرپل(سرپل ذهاب) و گیلان(گیلان غرب) رو دنبال کیک گشتم ولی پیدا نکردم همه گفتن باید از قبل سفارش بدی!! 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

من که حسابی حس انسان دوستی و محبتم گل کرده بود و در ضمن به طرز وحشتناکی دلم میخواست یکی واسم دل بسوزونه گفتم: 

اشکالی نداره امسال هم مثل پارسال فکر میکنیم من اهوازم و تو اینجا خوبه؟  

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

حمید هم عصبانی شد هم به طرز وحشتناکی احساس گناه بهش دست داده بود گفت: 

نامرد پارسال که تا رسیدم اهواز رفتیم واست کیک خریدم!! 

من با بغض الکی گفتم: باشه قبوله... 

شوهری هم بغلم کرد و کلی بوس ابدار بهم داد و بعد گفت حالا ناهار بیار بخوریم به خدا خیلی گشنمه!!! 

من که دوباره همون حس یکی دلش بسوزه دوباره اومد سراغم تو دلم گفتم برات دارم ولی هیچی نداشتم خب گناه داره تو این خراب شده که قنادیاش فقط کیک سفارشی درست میکنن خب شوهری چه گناهی داره ... 

ولی الان تازه از یه گردش توپ دو نفره اومدیم

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

تو این سرما رفتیم بیرون هرچند به خاطر این فوتبال مزخرف همه تعطیل بودن ولی ما به جای کیک چیپس و پفک و کرانچی و لواشک گرفتیم تا باهاش جشن بگیریم خوش به حال من و شوهرم که اینقدر خوشبختیم  

الانم که بابام حسابی حال شوهری رو گرفته آخه شوهری استقلالیه و بابام پرسپولیسی ببینی چی به سر شوهری اومده وقتی تیمش اینطوری باخته

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 13 بهمن 1390 ساعت 09:12 ب.ظ

تولدت مبارک:)

ممنونم ولی کاش اسمتو نوشته بودی

mohamad 13 بهمن 1390 ساعت 10:08 ب.ظ

salam chandomam aya?

سوم انگار

نازنین 13 بهمن 1390 ساعت 11:00 ب.ظ

خوش به حالتون
خیلی مزه داد
کاش منم تولدم شوهری برام چیپس و پفک میخرید
اصلا یادش نمیمونه خو چیکار کنم
ایشالا که همیشه خوشبخت باشین وهمیشه پیش هم چیپس و پفک و لواشک بخورین
ما هم الان میخوردیم ولی ما خونه بودیم تو سرما خیلی پفک مزه میده

جات خالی اینقده مزه داد هی یخ زدیمهی پفک خوردیم هی دماغ پاک کردیم هی پفک خوردیم

mohamad 13 بهمن 1390 ساعت 11:35 ب.ظ

kado chi giret omad???

هنوز هیچی

mohamad 13 بهمن 1390 ساعت 11:55 ب.ظ

ajy az dastam narahati?

نه چرا؟؟؟؟؟؟؟

mohamad 14 بهمن 1390 ساعت 12:15 ق.ظ

haminjori ajy mehrabonam

گاگول 14 بهمن 1390 ساعت 01:18 ق.ظ http://gagool-torobche.blogfa.com

خب می بینم که روز تولدت بابات حال همسر بیچاره تو گرفته!!

هی دیدی چه طفلی ضایع شد تازه بابام عین بچه ها بشت تلفن ذوق میکرد و یه نفس میگفت گوشی رو بده به حمید

اشکان 14 بهمن 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

واقعا استقلالی هارو سوسک کردیم

خوش به حالتون

اشکان 14 بهمن 1390 ساعت 01:52 ب.ظ

من که فکر میکنم بهت دروغ گفته که رفتم سرپل وگیلان

دروغ هم که گفته باشه که میدونم نگفته
ولی من خوشحالم که حداقل بخاطر ناراحت نشدن من دروغ گفت

خانوم ام ! 16 بهمن 1390 ساعت 07:43 ب.ظ http://ye2khtare.blogsky.com

سلام :)
آفرین به همسری گرامی...خیلی میدوستَتــِت
تفلدتو بازم تبریک میگم مریمیییییییییییی

مرسی گلم لطف داری

امین 23 آذر 1391 ساعت 11:11 ق.ظ

برو به شوهرت بگو که بره به بابات بگه که تیمشون داره میره دسته دوووووووووووو

بابام و شوهری اصلا بردو باخت این تیم ها واسشون مهم نیست فقط میخوان واسه هم کری بخونن فوتبال نشد یه چیز دیگه ای پیدا میکنند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد