من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

دیگه یه مادرم

لازم دیدم اینو برای همه بگم که من دارم مامان میشم 

دیگه به این آینده ای که تو اسم وبلاگه رسیدم من توی ماه دوم بارداریم هستم 

اینگده خوشحالم 

اینگده شوهری رو با همین بچه ی قد تف اذیت میکنم که نگو ولی خیلی حال میده باور کنین هرچی میخوام مجبوره بخره حتی چیزایی که تاحالا نمیزاشته لب بزنم  

 

 

 

ولی یه چیزی خیلی اذیتم میکنه اونم جای خالیه مامانمه اینو از اونجایی میفهمم که خاله و زن دایی و هر زنه دیگه ای که منو میبینه سعی میکنه جای خالیه مامانم رو به رخم بکشه و یه نصیحت مادرانه بکنه و من به جای اینکه بگم اره مامانم اینو گفتم باید بگم میدونم اینو مامان شوهرم گفته... 

اخ مامان خانومی نمیدونی چقدر جات خالیه و چقدر دلم برات تنگه خیلی دوست دارم