یه چیزایی از بچگی هام که با پدربزرگم شب ها توی حیاط میخوابیدیم یادم میاد اما خیلی مزش رو نشنیده بودم تا اینکه اونشب توی کرمانشاه شب خونه خواهر شوهرم خوابیدیم و لی نه زیر سقف خونه زیر سقف اسمون اینقدر مزه داد ریحانه رو توی پتو پیچیدم و توی تراس خونه عمه خانوم که از حیاط هم بزرگتره خوابیدیم....
چه حس شیرینی بود ....
هوای خنک و تمیز ....
قبل از خواب شوهرم سر به سر
پسر خواهرش میذاشت که یه کوچولوی سه ساله شیطون و پرسروصدا ولی ترسو ...
چقدر خندیدیم....
به خودم قول میدم باز هم اگر بهم یه همچین پیشنهادی بدن قبول میکنم صد در صد مطمین باشید ...
من که خیلی بهم خوش گذشت درحالی توی اهواز همه دارن از گرما میسوزن ما تو کرمانشاه تا صبح توی هوای ازاد زیر لحاف لرزیدیم...
خدایا من رو ببخش ولی اصلا عذاب وجدان ندارم....
خیلی بهم خوش گذشت یه لحظه هم جای کسی رو خالی نکردم....