من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

من یه دختر یه همسر یه خواهر و در آینده یه مادرم...

من مامان یه دختر کوچولوی دوست داشتنی شدم

عطر کودکی


نمیدونم شما هم این کار رو انجام میدادین یا نه...
راستش تا جایی که یادم میاد پدر و مادرم هیچ وقت روی تختشون نخوابیدن
همیشه رختخواب مینداختن روی زمین میخوابیدن
پدر من همیشه شش صبح میرفت سر کار اخه کارش عملیاتی بود روی چاههای نفت بود البته این حرفها مال اونموقع است که من شاید اول و دوم ابتدایی بودم
بعد از اینکه پدرم میرفت سرکار من یا خواهرم میرفتیم روی جای خالی پدرم کنار مادر خدابیامرزم میخوابیدیم گرمای تن پدر روی رختخواب عطر تن مادرم میون اون پتوها و ملحفه ها همه با هم حس خیلی قشنگی داشت الان حاضرم خیلی چیزها بدم تا اون روزها دوباره برگرده دلم واسه جرنگ جرنگ النگوهای مادرم که خبر از اومدنش میداد یا صدای ماشین بابا که توی پارکینگ حیاط میپیچید
یادش بخیر بچگی هامون کاش برمی گشت

نظرات 1 + ارسال نظر
سامیه 7 دی 1392 ساعت 11:55 ب.ظ

+++
چقدر حس داشت من رو هم برد به دوران خوب کودکی
خدا همه رفتگان رو بیامرزه

khpoda rahmat kone

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد