سلام
چیزی تا زایمانم نمونده...
دکتر گفتن که باید زایمان فیزیولوژی داشته باشم...
یعنی همون زایمان طبیعی....
میترسم خیلی زیاد...
به شوهری هیچی نگفتم و سعی میکنم روحیه خودم رو حفظ کنم...
اتاق خانوم کوچولو رو تزیین کردیم خیلی بانمک شده پراز برچسب های ماهی و کیتی و کارتونیه...
ولی ته دلم یه ترس یه وحشت از اینکه نتونم تحمل کنم دارم...
خدایا کمکم کن...
برام دعا کنید...
راستی دوستان اسم نی نی رو میزاریم آیسا یعنی مثل ماه...
دعا یادتون نره...
حالا دیگه تمام وسیله های اتق نی نی امادست...
تخت و کمد رو سفارش دادیم و تحویل گرفتیم ...
لباس ها همه اماده شده و هر خورده ریزه دیگه ای که یه نی نی از نوع دختر لازم داره ...
اما مشکل اینه که هنوز چیده نشده تو اتاق چون کسی نیست که با کمک شوهری کمد ها رو جابجا کنه تا موکت کف اتق رو عوض کنند و من بتونم باقیه وسیله های اتاقش رو بچینم ...
بمیرم واسه دخترم که هنوز اتاقش حاظر نیست جوجه کوچولوی من...
امروز رفتیم خرید کردیم...
رفتیم یه لبنیاتی توی شهر و برعکس همیشه که لبنیات رو بسته بندی میخریم این بار از این کیلویی ها خریدیم خداییش خیلی به صرفه تر و خوشمزه تر بود... تازه میونه یه عالم برند هم گیج و گم نمیشی...
باور کنین دو کیلو دوغ شد دوهزار تومن که اگر دوتا از این دوغ های کارخونه ای میگرفتیم میشد سه هزار تومن...
دو کیلو ماست خریدیم دو تومن که من همیشه یه سطل نیم لیتری میخرم چهارو خورده ای تازه یه بار شیرینه یه بار ترشه یه بار سفته یه بار شل و ابکیه این خیلی خوشمزه بود و خوش قیافه...
دو کیلو شیر هم شد ۱۸۰۰ تومن که اوردم خونه جوشیدم و چنان بویی پیچید تو خونه که همون لحظه دو تا لیوان شیر داغ داغ خوردم بسکه خوشبو و خوشمزه بود در حالیکه شیرهای بسته بندی درسته که ماندگاریه بالای داره و دردسر جوشیدن و سر رفتن نداره ولی این بو و عطر خوب تو خونت نمی پیچه و هوس خوردن شیر به سرت نمیندازه تازه یه دونه شیر یه لیتری ۲۲۰۰ تومنه...
فقط حیف که خامه و پنیر نداشت و کلی غصه خوردم که مجبورم برم اینارو بسته بندی بخرم...
خلاصه اینارو گفتم که بگم چه کدبانوی خونه داری شدم من و خبر ندارین تازه توی این منطقه من شیر گاومیش پیدا نکردم فقط تو اهواز هست اهواز که بودیم یعنی خونه بابام اونجا شیر گاومیش میخریدیم و کلی بیشتر حال میکردیم اینقدر چرب بود که تا یک ساع احساس میکردی مسیری که این شیر تو بدنت رفته پایین چربه...
خلاصه اینکه مامان شوهرم حق داشت هی به من و شوهری میگفت بسته بندی نخرین خوب نیست تازه به حرفش رسیدیم البته بگما شوهری مخالفت میکرد اخه تو این زمینه ها خیلی حساسه و میگفت یه وقت یه بلایی سرمون میاد...
تو خونه ما همیشه یا حداقل اکثر اوقات سالاد با غذا هست منم هرسالادی رو که با سبزیجات میدرستم به خورد همسری هم میدم اون بنده ی خدا هم بی سروصدا یا میخوره یا نمیخوره امروز با کلی ناز و عشوه یه سالاد شیرازی درست کردم یعنی همون خیار و گوجه و پیاز دیگه با اب غوره فراوان از اونجایی که همسری این نوع سالاد رو دویت داره یه عالم واسش ریختم تو کاسه تا بخوره اما دریغ از یه نوک قاشق خوردن کلا تو خوردن سالاد ها و سبزیجات خیلی ادا داره به نظرتون چطوری به خوردش بدم از سبزی خوردن هم فقط تره میخوره و غذا هم فقط بنرج و مرغ باقی غذاها واسش پیش غذا حساب میشن ..
کلا من مشکل دارم به دادم برسید خب ادم خسته میشه هر روز هرروز برنج و مرغ بپزه...