-
امان از دست تنبلی
23 خرداد 1391 19:09
اول از همه سلام بعد اینکه ما بعد از عید که از منزل پدری تشریف بردیم خانه خودمان با قبض تلفن پرداخت نشده و تلفن قطع شده مواجه شدیم و بدینصورت اینترنتمان هم قطع شد از اونجایی که زیادی از بابت حضور این نی نی جغله خوشحال بودیم تا همین لحظه که من به خانه پدری برگشته ایم هنوز خط تلفن و اینترنت منزل محترممان را وصل ننموده...
-
دیگه یه مادرم
18 اردیبهشت 1391 16:37
لازم دیدم اینو برای همه بگم که من دارم مامان میشم دیگه به این آینده ای که تو اسم وبلاگه رسیدم من توی ماه دوم بارداریم هستم اینگده خوشحالم اینگده شوهری رو با همین بچه ی قد تف اذیت میکنم که نگو ولی خیلی حال میده باور کنین هرچی میخوام مجبوره بخره حتی چیزایی که تاحالا نمیزاشته لب بزنم ولی یه چیزی خیلی اذیتم میکنه اونم جای...
-
بعضی وقتا دلت میخواد...
25 فروردین 1391 13:03
یه بیلاخ گنده بدی به دنیا بگی کارت به کاره من نباشه پرت به پرم بخوره حالت رو میگیرم از دستت خسته شدم میخوای خودت باشی مثل روزی که دنیا اومدی
-
[ بدون عنوان ]
21 فروردین 1391 20:39
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻣﺸﺘﺮﮎ : ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﯿﺸﯿﻦ ؛ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻣﯿﺮﻩ چی ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻦ ، ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﯿﺮﯾﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ چی ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻦ ! ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﯾﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﻭ ﺍﻭﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﯾﺪ ! ﮐﻮﭼﯿﮏ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻗﻠﺐ ﺗﻮﯼ ﺑﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻠﯿﻪ ! ” “ ﺩﺭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺭﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯿﺒﺴﺘﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﺮﺍﻏﺶ ﯽﮐ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﯿﺸﻪ ! ﺳﻌﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﺪ ﯾﻪ...
-
ماجراهای من و خاله ی شوهرم
21 فروردین 1391 19:18
همه میان توی وبلاگ هاشون از مشکلاتشون با مادر شوهراشون میگن ولی من خداییش با مادر شوهرم مشکلی ندارم ... البته بی مشکل هم نیستیم ولی خب خداییش یه مادر و دختر هم تو خونه بالاخره یه اختلاف نظراتی دارن ولی خداییش مامان شوهرم واسم مادری میکنه.... حالا اینا همه به کنار من از خاله شوهرم باید بکشم که پا نذاشته تو خونه من همه...
-
اخ یادش بخیر بچگی ها
12 فروردین 1391 02:09
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم . شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم شما...
-
این کارتون رو یادتونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1 فروردین 1391 20:42
-
سال نو بر همه مبارک
1 فروردین 1391 11:15
سرخوش آن عیدی که آن بانی نور ازکنار کعبه بنماید ظهور قلبها را مهر هم عهدی زند از حرم بانک انا المهدی زند . . .
-
یه چیزی بگم بین خودمون بمونه
29 اسفند 1390 02:07
قول میدین به کسی نگین؟؟؟؟؟ امروز که با حمید رفتم خرید اون شلوار خوشکلرو که بردم توپرو پوشیدم اعتراف میکنم که کوتاه نبود تنگ بود... امروز با حمید رفتم بازار با هزار زحمت بالاخره یه شلوار پسندیدم باور کنین اصلا ادم سخت پسندی نیستم ولی همه شلوارا زشت بودن خب خوشم نمیومد... بعد از دو ساعت تازه از یه شلوار خوشم اومد و...
-
قرآن
28 اسفند 1390 10:16
آیا می دانید؟؟؟؟؟؟؟ هنگامی که شما در حال حمل قرآن باشید ، شیطان دچار درد شدید در سر میشود و هنگام باز کردن آن ٬ قرآن شیطان را تجزیه می کند و هنگام خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود .. و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود ....... و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید این پیام را به دیگران بگوئید ، شیطان سعی...
-
در انتظار
26 اسفند 1390 17:59
امروز صبح که از خواب بیدار شدی ، نگاهت می کردم و امیدوار بودم که با من حرف بزنی ، حتی برای چند کلمه نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگیت افتاد ، از من تشکر کنی ، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی!!!! مشغول انتخاب لباسی که می خوایی بپوشی ، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه...
-
زمین تا اسمون
26 اسفند 1390 01:19
امروز رفتم ارایشگاه یه رنگ و لایت توپ زدم تو موهام رنگ زیتونی با لایت های کرم کاهی خیلی جیگر شدم البته اینو خودم نمی گم خواهرم و دوستام گفتن بعدم رفتم پیش دوستم ناخن کاشتم توپ... راستی اگر کسی اهوازیه و کاشت ناخن میخواد بگه تا معرفیش کنم کارش خیلی خوبه من که خیلی راضیم و البته دوستای دیگمم پیش همین دوستمون رفتن راضی...
-
منم دل دارم
23 اسفند 1390 19:56
یادمه بچه که بودم مثلا کلاس اول ابتدایی بابام خیلی راحت شب چهارشنبه سوری اجازه میداد برم بیرون و بازی کنیم با بچه ها اما الان با این سن و سال بابام به هیچ نوع اجازه نمیده شب چهارشنبه سوری از خونه بزنم بیرون البته ناگفته نماند حمید هم هی زنگ میزنه سفارش میکنه مبادا بری بیرون... خب منم دل دارم دوست دارم برم تو خیابون...
-
بازی وبلاگی پرواز با هزار تومنی !
22 اسفند 1390 23:29
بازی وبلاگی پرواز با هزار تومنی ! نام بازی : بازی وبلاگی پرواز با هزار تومنی ! داور : خداوند کمک دارو : وجدان خودتون با یک هزار تومانی دو بال ساخته ام و می خواهم با آنها تا خداوند پرواز کنم کسی هست که در این پرواز یاریم کند ؟! اسم بازی هست پرواز با هزار تومنی . این جمله رو که یادتون هست ؟! با هزار تومن چی کار میشه کرد...
-
بابا ی مهربون من
22 اسفند 1390 23:26
من یه بابای جیگر مهربون خوش اخلاق دارم که عین خودم توپوله... البته اقا دیابت هم دارن اما نه از اونا که انسولین میزنه ها نه... دارو میخوره... البته این بابای من به شدت عاشق شیرینی جات از هر نوعش هست حالا فرق نمیکنه چی باشه فقط شیرین باشه دوست داره... و از اونجایی که ما تو خونه همه یه جورایی سو تغذیه داریم بابای من...
-
هفت سین
21 اسفند 1390 15:14
سلام اللان اهوازم دارم یه سفره هفت سین درست میکنم واسه عید ولی حیف که بلد نیستم عکسش رو بزارم ببینید خیلی خوشگل شده چند دفعه تا حالا امتحان کردم نشده منم بی خیال شدم حوصله ام سر میره خواهرم رفته خونه داییم اینا پیش شوهرش البته با دعوا رفت بابام بهش گفت نباید بری الان بری یه هفته دیگه میای چه خبره مثلا عقدین عروسی که...
-
سلام
15 اسفند 1390 19:44
خیلیلوسی خیلی بی ادبی میدونم همه دارین بهم فحش میدین ولی اینجا سرم شلوغه میام دارم میرم اهواز اونجا آپ میکنم قول میدم الان کافی نتم به زور حمید راضی شد که من رو بیاره کافی نت میام قول میدم
-
آخه ... تا چه حد؟؟؟؟
23 بهمن 1390 15:10
اون همسایه محترم کفتر باز بــــــــــــــــــــود؟؟؟؟؟؟ خب خدارو شکر که معرف حظور هست... از اونجایی که تو این شهر همه همدیگر رو میشناسن همه اطلاع دارند که این آقای کفتر باز عزیز یه شبه دری به تخته خورده و معلوم نیست از کجا به مال و منال رسیده...حالا بماند چطوری... ایشون از انجایی که یک شبه پولدار شدن یه خونه خریدن به...
-
مریض بودم
21 بهمن 1390 11:39
من این یه هفته مریض بودم خب... ممنون که همه سراغم رو گرفتن و احوال پرسی کردن... تب داشتم مامان شوهرم اینقدر واسم غذا پخت اینقدر مواظبم بود... اینقدر شوهری تا صبح بخاطر من پای کامپیوتر بیدار بود... اینقدر منم از خوشیه داشتن یه همچین شوهری تا صبح هزیون گفتم و شوهری رو از خواب بیدار کردم و گفتم یکی رو پشت بومه... اصلا...
-
آخه من چقدر حرص بخورم
21 بهمن 1390 11:20
اخه به کسی چه ربطی داره بابای من چه عقاید سیاسی داره هر نظر سیاسی واسه خودش خوبه خب من دوست ندارم کسی جلوی روم بشینه راجع به نظرات سیاسیه بابام حرف بزنه خب... اخه تو بابای من شوخی داری و هر دوتون تو دوتا جبهه مخالفین و هر روز چه از پشت تلفن چه رودررو به هم تیکه میندازین پس چراتو جلوی من اینطوری حرف می زنی؟ مگه بابای...
-
کلاس
15 بهمن 1390 19:39
من از ادمایی که الکی کلاس بزارن بدم میاد... اصلا از کلمه کلاس بدم میاد... اینکه مثلا یه لباس رو پرو کنی و از کسی بپرسی باکلاسه؟نهایته بی کلاسیه... بخدا اصلا یعنی چی کلاس ؟ خب که چی لباست رو از یه حراجی بخری یا از یه فروشگاه مارک؟ چه فرقی میکنه بابت یه تی شرت سه هزار تومن پول بدی یا ۲۴۰۰۰ تومن؟ چه فرقی میکنه یه شلوار...
-
یکی بیاد به این حالی کنه...
14 بهمن 1390 01:21
خب مگه چیه من از فیلم ترسناک میترسم... واسه همین اومدم تو این اتاق تا اقا با خیال راحت واسه خودش فیلم ببینه... دلتون میخواد بالا بیارم... ترسو هم خودتی... اصلا به تو چه؟... اخه من از بچگی وقتی فیلم ترسناک میدیدم شبا بد میخوابیدم... اصلا به قول این اسمورف ها من از فیلم ترسناک متنفر بیم... تازه بدبختیه ما اینه دسشویی...
-
وای خدایا ممنون
13 بهمن 1390 20:29
خدایا شکرت بابت این همه دوستای خوب خدایا ممنون که اینجا همه منو دوست دارن خدایا ممنون که قلبی بهم دادین که اونقدر بزرگه که بتونم خیلیی هارو توش جابدم من اگر میدونستم اینقدر دوستم دارین زودتر از اینا تولد می گرفتم و زودتر از اینا تهدید میکردم که خودم رو میکشم باور کنین اینقدر خوشحال شدم که حد نداره زودتر از اینا باید...
-
خیلی نامردین
13 بهمن 1390 18:43
بی معرفتا یکی نباید بیاد تولد منو تبریک بگه؟؟؟؟ حالا اگر یه عالم حرف مسخره زده بودم که میومدین خو اخه اگر من برم از غصه خودکشی کنم خونم گردن کیه نامردا... اصلا من بد من لوس من زشت شما بخاطر ثوابش میومدین یه تبریک میگفتین دله یه بنده خدا شاد می شد خب... دیگه شیش کس رو دوست ندارم از این به بعدم همه متنام رو رمز دار...
-
دعا
13 بهمن 1390 02:15
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟» ماکس جواب می دهد: «چرا از کشیش نمی پرسی؟» جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.» کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.» جک نتیجه را برای دوستش...
-
خر کیف یعنی...
13 بهمن 1390 02:01
خر کیف یعنی سر کلاس کاردانی نشسته باشی، دونفر از جلوی در کلاس رد بشن و بگن :” نه اینجا نیست… اینا بچه های کارشناسی ارشدن “ خر کیف یعنی کلاستو دو در کنی و همون روز استاد حضورغیاب نکنه! خر کبف یعنی اینکه یه لپ تاپ می گیری دستت اما ۲ قرون سواد نداری بهت بگن آقای مهندس!• خر کیف یعنی راننده تاکسی باشی و دانشجوی پزشکی رو...
-
جشن تولد...
13 بهمن 1390 00:25
از اونجایی که میدونم کسی واسم تولد نمیگیره و شوهری الان یادش اومد فردا چه خبره اونم خیلی اتفاقی باباش گفت امروز سیزدهمه و اقا یادش اومد تصمیم گرفتم خودم اینجا واسه خودم تولد بگیرم... راستی اینجا قنادی ها کیک اماده برای فروش ندارن فکر کن باید سفارش بدی که برات درست کنن اینو من تازه امروز فهمیدم .. من دلم کیک تولد...
-
تولدت مبارک
12 بهمن 1390 23:41
بیست و پنج سال پیش یه روز صبح یه خانوم خوشکل مهربون میره بیمارستان تا یه نی نی بیاره دنیا که این نی نی خانوم وقتی میاد دنیا با اون موهای بلند مشکی زل میزنه تو صورت دکتر و جیکش در نمیاد... خانوم خوشکله که حالا مامان بوده میترسه از دکتر میپسه زندست؟؟دکتر با خنده میگه زندست فقط روداره و برای اینکه خیال مامان خوشکله راحت...
-
دعوا...
12 بهمن 1390 16:59
دیشب یه دعوای بد کردیم برای اولین بار توی عمرم ... حمید اینقدر از دستم عصبانی شد که میخواست بزاره از خونه بره ولی خدا رو شکر پشیمون شد... خب میدونم تقصیر منه آخه مگه چی کار کرده بود که اینطوری جیغ و داد کردم؟؟؟؟ آخه دختره دیوونه تو توی حموم گیر کردی به اون چه ربطی داره خره... خب بنده خدا ده دقیقه ای خودشو رسوند ولی من...
-
ستاره یا مریم؟؟؟؟مسئله این است؟
10 بهمن 1390 20:26
همه میپرسن چرا وقتی تو وبلاگهای دیگه کامنت میذاری اسمت مریم توپولیه ولی کسی که پست هارو مینویسه اسمش ستاره است؟ خب راستش من اسمم مریمه و توپول هستم خب میشه مریم توپولی دیگه اینکه من صاحب این وبلاگ هستم پس تک ستاره این وبلاگ هستم چون تنها کسی که اینجا جولان میده منم و در ضمن تنها کسی که به حمید دستور میده و اون هم...